پسر تنبل
یکی بود یکی نبود. یک پسری بود که اسمش علی بود. ان خیلی تنبل بود. یک روز علی از خواب بیدار شد. مادر علی در اشپزخانه بود. علی وقتیکه آمد در آشپزخانه مادرش گفت:بیا برویم به پارک.علی گفت: من دوست ندارم...
View Articleسالاد میوه برای کودکان
سلام من ایلین هستممن یک خاطره از یک اشپزی اسان بگویمیک روز وقتی که صبح شد و من از خواب بیدار شدم. بعد هم رفتم به مدرسه. ساعت ١٢ از مدرسه برگشتم به خانه و مشق هایم را زود نوشتم. بعد هم مادرم که ساعت ۵...
View Articleچرا من دوست پیدا نمی کنم؟
یکی بود یکی نبود. یک پراونه و قارچ و گل بود. پروانه با قارچ خیلی دوست بودند. اما گل هیچ دوستی نداشت. یه روزی پروانه میاد به گل میگه میایی با ما بازی کنی؟گل گفت: الان حالم بده بعدا میام بازی کنم.پروانه...
View Articleشهر بی رنگ
یکی بود یکی نبود. یک کشتی بودکه به شهررنگارنگ می رفت. در ان یک روح بد بود. روح بدکه فهمید که یک دختربا مدادها ی رنگی به شهر می اید تا شهررا رنگ بزند خیلی عصبانی شد و گفت:باید رعدوبرق سیاه را صدابزنم و...
View Articleحرف های خنده دار
لوبیا فردا زود بیابادبزن برو سر کوچه داد بزن یک بستنی گاز بزنهندونه زیر بغلت دوندونه پشت سرت میمونهفیتیله فردا تعطیلهآدامس بپر تو آمبولانسغلیظ مریضالو عدس پلوکشتی توالت بهداشتی
View Articleترسیدم
در اتاق یک کرگدن بزرگ بود.اون می خواست من را بخورد. او دندان های تیزی داشت. من صدای جانور دیگر را شنیدم که می گفت: من یک غذای خوشمزه ایی می خواهم. او در اتاق را شکست. او گوش های بزرگی داشت که با ان من...
View Articleلوبیای کوچولو
یک روز لوبیایی بازی می کرد ان وقت به سطلی پر از اب افتاد یک هفته گذشت لوبیا رشت کرد ان روز مردی ان را به خاک فرو داد بعد از مدتی لوبیا بزرگ شد و به ارزو ی خود رسید
View Articleننه گلی
روزی روزگاری خانه ی قشنگی بود. در آن پیرزنی به نام ننه گلی بود. ننه گلیهمیشه برای خودش چای داغ درست می کرد و تلویزیون تماشا می کرد روزی تلویزیون روشن نشد ننه گلی یک نوه داشت که نام او سگلی بود سگلی...
View Article
More Pages to Explore .....